پيام
+
اصغر که به چهره از عطش رنگ نداشت/ ياراى سخن با من دلتنگ نداشت/ يارب تو گواه باش، شش ماههى من/ شد کشتهى ظلم و با کسى جنگ نداشت. :(( شاعر: جواد محدثى
~ اباصالح ~
91/8/27
*ابرار*
او غربت صداي پدر را شنيده است/
شش ماهه اي که سن بلوغش رسيده است/
با بالهاي ناله که از حال رفته بود/
تا پيش چشمهاي پدر پر کشيده است/
دست سه شعبه اي که به سويش دراز شد/
هرگز چنين بهار قشنگي نچيده است
*ابرار*
تيرش ز آه و اشک علي آبديده است/
خون گلوي ملتهبش بر زمين نريخت/
اين باغ لاله را کس ديگر خريده است/
از تکه هاي حنجره اي خشک و بي رمق/
ته مانده غريب صدايش چکيده است
~ اباصالح ~
ممنون از علاقه مندي و بازنشر و شعرهاي زيباتون خانم ابرار :)
~ اباصالح ~
ممنون از همه التماس دعا
*ابرار*
خواهش ميکنم ... التماس دعا پسر گل :)
*ابرار*
بخواب اي نو گل پژمان و پرپر/
بخواب اي غنچه افسرده اصغر/
بخواب آسوده اندر دامن خاك/
نديده دامن پر مهر مادر
يار غائب
پريده ديد عدو تا كه رنگ و روى تو را/
حواله داد به تيرش، گل گلوى تو را/
تبسمى كه شكفت از سه شعبه بر لب تو/
نشان حرمله مىداد خلق و خوى تو را/
صداى پارگى تارهاى حنجر تو/
چو مشك پاره گدازد دل عموى تو را
*ابرار*
مگر نه خون تو بر آسمان پدر پاشيد/
كه حق گواه دهد قصه ى گلوى تو را؟
~ اباصالح ~
:(